عدالت پارس: فرزند یکی از خانوادههای روستای محمدآباد شهرستان استهبان، پس از حدود ۵۰ سال دوری، سرانجام با مادر ، خواهران و برادرانش همصحبت شد؛ دیداری که سالها انتظارش را میکشیدند و حالا به همت یکی از نخبگان و فرهیختگان ایل شاهسون، رنگ واقعیت گرفت.
روایت ما از مردی است که در بهار ۱۳۳۵، در دامان پرمهر روستای محمدآباد، چشم به جهان گشود. نامش را ولی گذاشتند؛ با دعای خیر پدرش، مرحوم حاج فرهاد و لالاییهای دلنشین مادرش نساء کودکیاش میان دیوارهای خشتی محمدآباد و مبارکآباد از توابع دهستان خیر، در سادگی و صفای روستا سپری شد. تا پایان کلاس ششم، در همان حوالی درس خواند و رشد کرد. با گذشت سالها، در آستانه سال ۱۳۵۶، به خدمت سربازی اعزام شد و آن دوران را در غربت کرمانشاه سپری کرد. اما بهار ۱۳۵۸، سرنوشت مسیر متفاوتی برایش رقم زد و به امید فردایی بهتر، راهی کویت شد.
آنجا، پیشنهادی برای مهاجرت به سوریه مطرح شد و اندکی بعد، مسیر زندگیاش او را به آلمان رساند؛ سفری پرشتاب و سرنوشتساز. آخرین نشانی، نامهای بود که در سال ۱۳۶۴ برای پدر و مادرش ارسال شد و پس از آن، دیگر هیچ خبری نرسید. زمین و زمان گویی در سکوتی طولانی فرو رفت. خانواده، سالها به امید بازگشت او روز و شب را گذراندند.
پدرش، “حاج فرهاد” در سال ۱۳۹۱، در حالیکه سالها چشمانتظار بود، به دیدار حق شتافت. گویی قلبش تاب آنهمه دلتنگی را نیاورد و با حسرتی خاموش، خانه ابدی را انتخاب کرد. برادرانش و خانواده نیز تلاش خود را برای یافتن اثری از برادرشان کردند، اما مسیرها همه به بنبست ختم شد.
مادرش، با قامتی خمیده و قلبی امیدوار، هنوز چشمبهراه بود؛ دری که هیچگاه به روی فرزند سفرکردهاش باز نشد و یاد ولی، همچنان نبض تپنده قلبش باقی ماند.
با گذشت حدود نیمقرن از آن جدایی، این امید به ثمر نشست. در روزگاری که شاید کمتر کسی انتظارش را داشت، دکتر رسول شاهسونی، یکی از نخبگان ایل شاهسون و دانشآموخته ایرانی مقیم آلمان، با همت و انگیزهای مثالزدنی، مسیر سخت جستوجو را طی کرد و نشانی از ولی یافت. با اینکه او متولد اواخر دهه ۶۰ است و آقا ولی متولد اواسط دهه ۳۰، اما این تفاوت سنی مانع پیوند انسانی او با ماجرا نشد.
این اتفاق مبارک با نگارش کتاب “ایلنامه” (شاهسون ها از دشت مغان تا بختگان) تألیف دکتر ناصر جمالی همراه شد. کتابی که سبب انسجام بیشتر بین طوایف ایل شاهسون ها در جنوب کشور شد و در آن به تبارشناسی این ایل، از جمله ماجرای آقا ولی پرداخته شده و در آن نگارنده کتاب آرزو کرده بود روزی این غیبت پرسوز پایان یابد که خوشبختانه امروز، آن امید به واقعیت تبدیل شده است.
دکتر رسول شاهسونی درباره ماجرای دیدار آقا ولی با خانواده اش پس از گذشت حدود پنج دهه در گفت و گو با خبرنگاران اظهار داشت: چند سالی بود که از طریق اقوام و برادرزادهاش روایتهایی از او میشنیدم و اینکه مادری منتظر و چشمانتظار فرزندش است. در دل من این خواسته شکل گرفت که در این مسیر کمکشان کنم و به دنبال نام و نشانی از او باشم و از روشهای مختلف و در حد توان پیگیر این موضوع بودم.
آدرسها مربوط به دوران آلمان شرقی-غربی بود و بسیاری از اطلاعات موجود دیگر کاربرد چندانی نداشت. تلاشهای زیادی را برای پیدا کردن آدرس و اطلاعاتی از او انجام دادم اما به نتیجه مثبت نمیرسید. اما انتظار یک مادر برای دیدن فرزندش مرا ترغیب میکرد که به دنبال آقا ولی باشم. از خدا خواستم که من به تلاشم ادامه دهم و بهخاطر دل مادرش کمک کند تا راهی بیابم. پس از آن موضوع، چراغ امید بیشتر شد و انگار راههای بهتری بهسوی من گشوده میشد که مرا بیشتر به یافتن نشانی از او امیدوارتر میکرد.
او ادامه میدهد در این مسیر، حتی یک لحظه هم به نتیجه یا فایدهاش فکر نکردم. تنها با خودم گفتم اگر توانی در وجود من هست، به تبع آن،خدا هم مسئولیتی بر دوشم گذاشته و نباید بیتفاوت از کنار آن بگذرم. شاید خدا گاهی برای شاد کردن یک دل، مسئولیتی را بر دوش دیگری بگذارد.
به قول سعدی شاعر بزرگ:
بنیآدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بیغمی نشاید که نامت نهند آدمی
شاهسونی با پیگیری فراوان خوشبختانه متوجه میشود که آقا ولی زنده است و در نهایت اطلاعات و نشانی تقریبی او را مییابد. در نخستین دیدار، با معرفی خود بهعنوان یک هموطن، بدون اشاره مستقیم به اصل ماجرا، ارتباط اولیه را شکل داد و کمکم پای گفتوگو باز شد.
وی پس از مدتی، صحبت های لازم با آقا ولی در میان گذاشت و اصل موضوع را باز کرد و عکس مادرش را نیز نشان داد، متعجب و شگفتزده شده بود، تمام وجودش به هم ریخت و لحظهای رسید که در آن هیچ واژهای کافی نبود. او در دلش امید و انتظار آن را داشته بود که روزی توسط فردی این اتفاق بیفتد و خواستار دیدار با مادر و خانواده شد.
سرانجام، پس از نزدیک به پنجاه سال، دیداری تصویری میان ولی و مادر، خواهران و برادرانش برقرار شد. مادری که دلش می خواست فرزندش را بار دیگر ببیند ولی گمان نمیکرد بار دیگر صدای پسرش را بشنود، حالا تصویر او را میدید و صدای او را میشنید. لبهای خاموش، دوباره لبخند زدند؛ چشمانی که سالها در انتظار گریسته بودند، با اشک شوق روشن شدند.
شاهسونی می گوید در جهانی که موفقیت را گاه با دارایی، مادیات یا شهرت میسنجند، کمک به دیگران و شاد کردن دل انسان، ارزش و آرامشی دارد که با هیچ چیز دیگری قابل مقایسه نیست. این کار رضایت درونی دارد که برای من بسیار با ارزش بود. از همه عزیزانی که در این مسیر همراهی کردند، صمیمانه سپاسگزارم.
براساس این گزارش، دکتر رسول شاهسونی، از نخبگان و مخترعان ایرانی مقیم آلمان و از افتخارات ایل بزرگ شاهسون، با پیگیری های چندساله مسئولیتی انسانی و اخلاقی را بر عهده گرفت که فراتر از یک تلاش فردی بود. او بدون هیچ چشمداشتی، برای دل مادر و خانواده ای چشمانتظار، مسیری دشوار را طی کرد و با اقدامی خالصانه، به وصالی تاریخی میان مادر و فرزند انجامید. کاری که نهتنها موجب آرامش دل یک خانواده شد، بلکه افتخاری برای ایل شاهسون رقم می زند و الگویی برای هم نوع دوستی در عصر حاضر به شمار میآید.
این داستان، فقط پایان یک انتظار نیست؛ بلکه آغاز دوباره امید است، برای تمام آنان که هنوز چشمانتظارند، و برای دلهایی که در انتظار صدایی آشنا میتپند.
















Friday, 7 November , 2025